آرشآرش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

پسر کوچولوی ناز من

بلاخره رفتیم گردش . . .

بلاخره بعد از تقریبا دو ماه دیروز از تعطیلات عید فطر استفاده کردیم و با دوست بابا امیر و خانواده اش رفتیم طرفای سد لتیان . . . همه چی خوب بود مخصوصا اینکه اونا یه پسر کوچولوی 5 ساله داشتن که حسابی با آرش جور شده بود البته خیلی شیطون بود و هر کاری که آرش بلد نبود یادش داد خلاصه اینکه آرش حسابی اون روز خوش گذروند و کلی خاک بازی و گل بازی کرد اونقدر کثیف شده بود که وقتی برگشتیم مستقیم بردمش حمام ولی یه تنوع براش بود اونقدر خودش رو خسته کرده بود که بعد از حمام خوابش برد . . .
10 مرداد 1393

تولد بیست و نه ماهگی آرش جون

بیست و نه ماهگی آرش همزمان شده بود با عید فطر منم با این که شب کار بودم فرصت رو غنیمت شمردم یه کیک کوچیک گرفتم و رفتیم خونه مامان شهناز، آرش جون کلی خوشحال شد مخصوصا موقع فوت کردن شمع خودش برای خودش شعر تولد می خوند . . . فعلا نمی تونم ولی بعدا عکس هاشو میذارم . . .
10 مرداد 1393

خوش به حال شما ...

خوش به حال همه مامان و باباهایی که وقت میکنن برای بچه هاشون بنویسند خوش به حال اونایی که وقت میکنن از بچه هاشون عکس بگیرند اونا را ببرن پارک گردش ومسافرت  .... تقریبا از وقتی که بابا امیر از چین برگشته نتونستم آرش را ببرم پارکی گردشی جایی البته وجدانم را با این راضی میکنم که ماه رمضونه هوا خیلی گرمه و عصر وشب هم پارکها شلوغه و  . . .  تو این مدت دوباره خونه مون را عوض کردیم و به  قول آرش اومدیم خونه ی جدید  ... خونه جدید دو تا خونه از مهد کودک آرش فاصله داره و امیدوارم  خونه پر خیر و برکتی برامون باشه یه بار دیگه سعی کردم آرش را از پوشک بگیرم شورت آموزشی خریدم کلی تلاش کردم ولی نشد که نشد .... ...
2 مرداد 1393
1